صدایی ا زخاکستر

ساخت وبلاگ

درسمپوزیم زنبور عسلازشما چه پنهان که تالار بسیارسرد بود. من هم مثل دیگران، ازسردی می لرزیدم. راستش را بگویم، بسیار هوشپرک بودم. نه از خاطراین که مبادا،خدا نکرده فرود آمدن راکتها شروع شود ومن چطور مقاله ام بخوانم بل که تشویشم از این خاطربودکه نوشته ام؟  آن چه را که یادم رفته بود. می ترسیدم امروز دربرابر این همه آدم رسوا نشوم.ازشما چه پنهان ، همه کسانی که به این سمپوزیم دعوت شده بودند، تاکنون نیامده بودند. تالارخالی به نظرمی آمد وآن هایی که هم آمده بودند واز سردی هوای تالار می لرزیدند، همه ی شان برآشفته وسراسیمه بودند. مثل این که آن هارا به این جا به زور آورده باشند.دردلم آرزو می کردم که کاش بخش مرا از لست مقاله  خوانان حذف کنند. کاش که ریس سمپوزیم، نام مرا از فهرست سخنرانان دورکند. ریس ما در جایگاه هیات ریسه نشسته بود، البته وسط دونفر دیگر ازهیات ریسه، نگاهی به عقب انداخت. شاید می خواست مطمین شودکه نام سمپوزیم را عقبش روی دیوار، روی یک پارچه ی مخملین نوشته ونصب کرده اند یاخیر. واز شما چه پنهان ، روی دیوار عقب جایگاه هیات ریسه، روی چارچه ی مخملین سبز رنگ درخشانی نوشته شده بود:« سمپوزیم  علمی _ تحقیقی درباره ی حفظ جان زنبورهای عسل در شرایط جنگ خانمانسوز»ناگهان ریس، مایکروفون را از روی میزش به دست  گرفت وبا دوسه  پف پف کردن مطمین شد که دستگاه فعال است وبعد گفت:« مثل این که تشریف آمدند! »دراین اثنا کسانی را دیدیم که وارد تالارشدند، همان هایی که  ریس وما منتظرشان بودیم. ازشما چه پنهان، که ما و افتتاح برنامه منتظر کمره  های تلویزیون بودیم...پس از آن ریس صحبت مختصری کرد که من از بس وارخطا وپریشان حال بودم، نفهمیدم چه گفت. اما ازشنیدن نام خودم تکان خ صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asurma8 بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 11:51

درسمپوزیم زنبور عسلازشما چه پنهان که تالار بسیارسرد بود.من هم مثل دیگران، ازسردی می لرزیدم. راستش را بگویم، بسیار هوشپرک بودم. نه از خاطراین که مبادا،خدا نکرده فرود آمدن راکتها شروع شود ومن چطور مقاله ام را بخوانم، بل که تشویشم از این خاطربود آن چه را که نوشته بودم،یادم رفته بود. می ترسیدم امروز درب صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asurma8 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 0:44

زندگي در کابوس هاي آشفتهعبدالقادر مرادي متولد 1337 در شهر مزارشريف افغانستان است. او در رشته روزنامه نگاري در کابل درس خوانده و مدتي به معلمي پرداخته و بعد به خبرنگاري روي آورده است. تا پايان سال 1373در کابل زندگي مي کرده و سپس با شدت يافتن جنگهاي داخلي ابتدا به پاکستان کوچيده و از آنجا به هلند صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asurma8 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 0:44

  گفت و گو گردان: محمد هارون مجیدی آقای مرادی  عزیز هفته نامۀ ن  صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asurma8 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 27 ارديبهشت 1397 ساعت: 16:03

همه با نام قادر مرادي داستان نويس موفق كشور آشنا هستيد ، سالهاي پيشين داستان هاي را از وي خوانده بودم زيبا و ظريف.چند روز پيش به كشور آمدند و از نزديك همراي شان معرفي شدم. ضمن اينكه پس از سالهاي دوري ياد وطن و مردم را كردند تحفه هاي گرانبهايي را هم به جامعه نويسندگان و به آنهاي كه علاقمند مطالعه داستانهاي خوب اند را نيز با خود داشتند كه خوشبختانه من هم فيضش را بردم.قادر مرادي در سالهاي دور از وطن صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : سرمه,جشمهای,سیاه,بهار,نگاه,عزیزه,نصیب, نویسنده : asurma8 بازدید : 63 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:33

هماوردان   دقایقی از ظهر گذشته بود. گلاب خان خشمناک وبیقرارروی صفه راه میرفت وپیهم چلم میکشید. تا کنون خودرا این گونه ناتوان احساس نکرده بود.با خودش گفت: « نی، زاغچه باید پیدا شود. » او هر لحظه صمد نوکرش را مخاطب قرارداده میگفت: « صمد، هرجا که استی، زاغچه را پیدا کن. » روز سوم بود که صمد دنبال سگ گمشدۀ گلاب خان کوچه ها وپس کوچه هارا میپالیدوازهمه سراغ زاغچه را میگرفت وازآنها میخواست که درپیداکردن صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : هماوردان,ازنخستین,داستانهای,قادرمرادی,نشرشده,نشریه,کابل, نویسنده : asurma8 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:33

موم و افتاب     (ازیادداشتهای یک دیوانه) « .....خانهء من مدتهاست که نزدیک قبرستان است. همین حالا که مینویسم، نه شام است ونه روز. چیزی میان هردو. صدای توله مثل هرنمازدیگرازقبرستان به گوش میرسد. یک کسی است هرروز، درهرغروب همین وقت به قبرستان میرودوتا خفتنهاتوله مینوازد. شایدبرای مرده ها ومرده هم حتمی ازآن لذت میبرند. من هم ازشنیدن آن احساس یک لذت گنگ میکنم. من هم ازشنیدن صدای نی خوشم میاید. صداینی م صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asurma8 بازدید : 37 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:33

زنده گی نامه وکارکردهای قادرمرادی داستان نویس وژورنالیستعبدالقادرمرادی درسال ۱۳۳۷ خورشیدی، درشهرمزارشریف زاده شده به قول استاد واصف باختری « پروردۀ اندخوی »است. دوره های مکتب رادر شهراندخوی فاریاب سپری کرده واز لیسۀ ابومسلم خراسانی آن شهرفارغ شده است. اوبعد راهی کابل گردیده وبه ادامۀ تحصیل دررشتۀ ژورنالیزم پرداخته است. باوقوع حوادث سیاسی ناگواری که از سال ۱۳۵۷خورشیدی درکشورآغازیافت، مرادی ناگزیرگر صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : درباره,قادرمرادی, نویسنده : asurma8 بازدید : 28 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:33

      معلومات بیشتردرمورد کتابهای چاپ شده ازعبدالقادرمرادی       1: شبی که باران میبارید                                                                                             سال چاپ 1369 خورشیدی. ناشر: انجمن نویسنده گان افغانستان. محل چاپ: مطبعۀ دولتی . کابل . شامل 107 صفحه. تعداد: دوهزار نسخه. شماره مسلسل انجمن نویسنده گان 205.مهتم : شکریه ندیم. شامل یازده داستان به نامهای : «کارد،خون وقصا صدایی ا زخاکستر ...ادامه مطلب
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : درباره,کتابهای, نویسنده : asurma8 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:33

صحبت استادواصف باختری دربرنامه ی چهره های ماندگار تلویزیون نور

صدایی ا زخاکستر ...
ما را در سایت صدایی ا زخاکستر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asurma8 بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 2:21